ستیا جونستیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

«مادرنوشت»

کودکی اش را دریاب...

خیلی وقت است که ننوشتم و دستم به قلم نمی رود، شاید دلیلش درگیری های کار و زندگی باشد، وقتی از مادرانگی هایم ننوشتم و جایی آن ها را ثبت نکردم انگار آن را از حافظه پاک کردم  . نوشتن برای من شیرین است هر لذتی، هر تجربه ای رو که می نویسم، انگار بیشتر آن را مزمزه می کنم. طعم شیرین آن تجربه ،آن لحظه مادرانه زیر زبانم می ماند و پر از حس های خوب می شوم. و زمانی که ننویسم چشیدن مزه آن مثل یک آدامس بادکنکی می ماند که اول می جوی و حس شیرینی زیادی را درک می کنی ولی بعد می بینی که کمرنگ می شود، بی مزه می شود... و کم کم چیزی به یادت نمی آید از آن هم مزه ازآن همه عشق و شور. پس برآن شدم از احساسات و افکارم بیشتر بنویسم گاهی تجاربی پیدا می کنم آن ...
31 شهريور 1394
1